Pages

Friday, 6 May 2011

آيا انسان مي‌تواند به صرف اين‌که لباس خاکي به تن کرده و يک سرباز و يا پليس شده است احساسات انساني خود را از دست بدهد؟

عراق براي همه 15/2/90: «صافي ياسري با اشاره به نامه رضا هفت برادران، نوشت: : ثبت کن اي تاريخ. ثبت کن اين روز را، تا فردا حکم کند و محکوم کند و انتقام بگيرد. و اين را نه فقط يک نامه بلکه يک سند محکوميت بشمار».




عراق براي همه


«آيا انسان مي‌تواند به صرف اين‌که لباس خاکي به تن کرده و يک سرباز و يا پليس شده است احساسات انساني خود را از دست بدهد؟ ومثل يک حيوان وحشي جنگل بگردد و تهاجم کند و دفتر تمدن و تجدد را زير چکمه هاي يک فرمان له کند؟



اين نامه قلب را مي‌فشرد و قبل از اين‌که به دادگاههاي زمين عرضه شود به دادگاههاي آسمان ارائه شده است. در مقابل چشم هر وجداني است که هنوز از انسانيت چيزي در او باقيمانده است. به‌طوري‌که هرپدري آن را بخواندفريادش به آسمان بلند مي‌شود که آخر اين چه ظلمي است و اين چه بيرحمي و رذالتي است؟ هرکلمه اي در آن خون چکان است همان‌طورکه صبا خون چکان شد. هم‌چنان روايات و حکايات اشرف و اشرفي ها است که موي سر نوزاد تازه بدنيا آمده را سپيد مي‌کند. اين نامه کتاب مقاومت و ايستادگي و فداکاري است که حد و مرز و انتهايي بر آن نيست.
کتاب رنج در راه آزادي، کتاب آزادگان عالم وايدئولوژي خون و شکنجه ودرد. براي صبا متأثر نيستم که او بسوي خالقش شتافت. شهيدي شاکي و فروتن که انتقام از قاتلش گرفته مي‌شود. قاتلي که ممکن است خدا مهلتش بدهد اما هرگز از آن نخواهد گذشت. مرتبت او را از بين برد و قاتل را به قتل بشارت داد و اين‌که روز حسابرسي او سخت خواهد بود روزي که مال و فرزند بر او سودي نبخشد. بله به‌خاطر صبا متأثر نيستم زيرا آگاهم که اسم او در کتاب جاودانگي ثبت شده است. او سفرکرد اما هرگز نرفته است زيرا در ياد و چشمان ايرانيان باقي است. و اين حياتي جاودانه‌تر است و اما اسم قاتلش در دفتري سياه ثبت شد که تا ابد بر او لعن و نفرين خواهد شد. صبحگاهان شب تيره مدعي او مي‌شود. و انتقام حق او را به‌دست انسان مي‌گيرد. و به قصاص خدا در روزي که هيچ شفيعي بر او نيست نائل خواهد شد. بله براي صبا متأثر نيستم. اما من به‌شدت دردمند از غم پدري هستم که اين نامه را ازسرزمين درد و اندوه بعد از اين‌که گردن گل زيبا صبا با افتخار و درعنفوان جواني بدون اين‌که کاري ا ز دستش برآيد در مقابل ديدگانش خم شد. اي آقاي من هر چه که صبرنمودي، هر عذابي که تحمل کردي و هر ظلم و جوري که کشيدي خدا با توست. نمي‌دانم آيا اين کلماتم براي تسکين تو فايده اي دارد و يا حتي اندکي تسلي بخش باشد؟ مي‌دانم که اجر و پاداش تو با خداست پاداشي که معادلي بر آن نيست. و اگر که اسم جاودانان ثبت شود اسم صبا همرديف اسم تو ثبت خواهد شد. عذر مي‌خواهم که قلم و زبان عاجزاست. اشک است که سخن مي‌گويد. و آقاي من اشک صادقانه‌ترين کلمه اي است که مي‌تواند گواه وضعيت من باشد. و اما نامه:
من رضا هفت برادران، پدر صبا هستم، دلم مي‌خواهد اين نامه را همه ارگانها و افرادي که دست‌اندرکار حقوق‌بشر هستند بخوانند، و بگويند سهم صبا از حقوق‌بشر، يا حقوق انسان کجاست؟ [در اينجا متن كامل نامه رضا هفت برادران را آورده كه در انتهاي نامه آمده است]
آيا صداي صبا را کسي شنيد؟ سهم صبا از حقوق انساني و حقوق‌بشر کجاست؟ سهم خواهران و برادران صبا در شهر اشرف چطور؟ راستي آيا در پشت عباراتي مثل “کنوانسيون چهارم ژنو حقوق پناهندگي اصل آر. تو. پي حقوق‌بشر ”و. . . وجدانهاي بيداري هم هست که بپرسد چرا؟ چرا مالکي به دستور رژيم آخوندهاي حاکم بر ايران، خون مجاهدين را مي‌ريزد، و از کسي صدايي در نمي‌آيد؟ آيا صداي صبا را نشنيديد؟ او در آخرين پيامش گفت: تا آخر ايستاده‌ايم تا آخر مي‌ايستيم.
بله ما در هرصورت راهمان را با ايستادگي بر سر اصولمان باز مي‌کنيم، اما شما. . . ؟
رضا هفت برادران (پدر صبا) - ساعت 8 صبح روز شنبه 16آوريل 2011 -
[در انتهاي نامه رضا، صافي ياسري مي نويسد]
ثبت کن اي تاريخ
ثبت کن اين روز را تا فردا حکم کند و محکوم کند و انتقام بگيرد. و اين را نه فقط يک نامه بلکه يک سند محکوميت بشمار».

0 comments:

Post a Comment